ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

اردیبهشت93

عزیز مامان،بخاطر غذا نخوردنت و وزن نگرفتنت ،بردیمت دکتر غدد،کلی دارو داد که من همه اش دارم با ترس بهت میدم که عوارض نداشته باشه.ولی باز هم چندان خوب نمی خوری .خورش و برنج که اصلاً،لبنیات هم اصلاً . فقط دنت طالبی رو کمی میخوری.که اونو هم اگه آبمیوه تو خونه باشه،تشخیص میدی که آبمیوه بهتره میگی آبمی(وه رو حذف میکنی) ماست رو میگی ولی نمیخوری. دندونهای نیشت هم دیگه داره درمیاد(2تاش تقریباً درومده) دیروز داشتم فیلم و عکسهای قبلاً رو نگاه میکردم.دلم سوخت که چرا بیشتر برات وقت نذاشتم آخه واقعاً بعضی وقتها کلافه ام میکنی و از دستت عصبی میشم این دارو رو هم که میخوری،بداخلاقتر شدی. دیروز باباروزبه رفت و ما رفتیم خونه مادر جون.چون ز...
22 ارديبهشت 1393

فروردین 93

چهارشنبه 20 فرودین ،بابا روزبه رفت. از جمعه 16 فروردین هم ،بخاطر عادتهای خاص تو،دست درد شدیدی گرفتم که با آمپول و قرص مسکن هم فایده نداشت.و دکتر بهم 2 روز استعلاجی داد. وقتی باباروزبه رفت ،ماهم بخاطر شرایط من رفتیم خونه خاله آرزو تا روز پنجشنبه که مادرجون از اهواز اومدند.البته به تو که حسابی خوش گذشت. بعد از خوب شدنم، هر روز میبردمت پارک یا آب بازی. حسابی ذوق میکنی و با بچه های بزرگتر از خودت میخوای بازی کنی.(البته ناقلا با دخترها نه پسرها ) هر خانمی که میبینی براش بوس میفرستی و بای بای میکنی. روز اول که بردمت پارک،یه دختر خانم 9ساله بود که باهات بازی کرد و تو حسابی از اون خنده های قشنگت کردی و بهت خیلی خوش گذشت.2روز بعد که دوباره بردم...
6 ارديبهشت 1393
1